سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Man Dokhtare Baranam

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من دختر باران و بهارم

    نظر

من دختر بارانم من آه ای باران زیبا و سرکش

من شاید دختر بهار هم باشم آه ای بهار خوش نفس 

آری من نتیجه عشق بهار و بارانم 

من دختر بارانم...

همیشه دلم میخواست گنجشک کوچکی باشم که در حیاطی امن بازی کنم بیخیال از غم دنیا از لبه حوض بپرم روی شاخه های درخت انجیر و هلو وقتی بوی نم بارون همه حیاط رو گرفته و عطر هلو و انجیر می پیچه توی تمام اون فضا من با خنده شادمانه شعر میخونمو خودمو با تمام این خوشبختی خلاصه شده توی حیاط غرق میکنم...

 

چه حرفها که درونم نگفته میماند 


آفتاب نرم

امروز روزم زیباتر شروع شد

شاید منتظر اتفاقی خوش است

آفتاب امروز با من دوست بود

هوا با من مدارا کرد

و 

من عشقی دادم به آفتاب

بوسه های آفتاب را پذیرفتم

امروز آب رودخانه هم به من لبخند زد

و من امروز صدای خنده های برگ درخت سپیدار را شنیدم

امروز گنجشک ها زیباتر میخواندم

چه خوش بود امروز 

امروز خوش بود

نان هم برایم سخت نگرفت

به من نزدیک شد

دیگر دنبالش ندویدم...