من دختر باران و بهارم
من دختر بارانم من آه ای باران زیبا و سرکش
من شاید دختر بهار هم باشم آه ای بهار خوش نفس
آری من نتیجه عشق بهار و بارانم
من دختر بارانم...
همیشه دلم میخواست گنجشک کوچکی باشم که در حیاطی امن بازی کنم بیخیال از غم دنیا از لبه حوض بپرم روی شاخه های درخت انجیر و هلو وقتی بوی نم بارون همه حیاط رو گرفته و عطر هلو و انجیر می پیچه توی تمام اون فضا من با خنده شادمانه شعر میخونمو خودمو با تمام این خوشبختی خلاصه شده توی حیاط غرق میکنم...
چه حرفها که درونم نگفته میماند